پنجشنبه بود و صدای محزون حسین دل هر شنونده را به پروانهای تبدیل میکرد که باید گرد شمعی طواف کند تا پر و بال بسوزاند. مثل همیشه دعای کمیل قرائت میکرد. دعا کلمه به کلمه خوانده میشد و به اوجش نزدیک میشد. صدایش به لرزه افتاده بود. همهی کسانی که حسین را میشناختند، میدانستند پنجشنبهها مجلس دعای کمیل و خوانش اشعار دربارهی مقام والای حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) با صدای او برپاست؛ اما آن روز صدایش طنین دیگری داشت. گویی تیری به گلوی کبوتر حرم نشسته باشد و کبوتر به جای شکایت از تیرانداز، فریاد دلتنگی برای گنبد و ضریح سر داده باشد.